دنيا

زندگی را دوست دارم نه در نبود تو

عشق را دوست دارم اونم عشق تو

روزهای خود را باخاطراتت سپری میکنم

از وقتی که ازم جدا شدی لبخندی ندارم بر لب

عشق تو بهترین چیزی بود که تجربه کردم

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

همیشه به یادتم بیشتر از اونی که تصورش را بکنی

وجودم در کلاس است ولی هوش و حواسم پیش توست.

عشقی که نسبت بهت دارم عشق ابدیست

این عشق جاوید است وتا ابد در قلبم معفوظ است.

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 

دلم ذره ای مردن میخواهد!
فقط میخواهم بدانم من اگر نباشم
تمام مشکلات حل میشود ؟؟!!

32p9jw6fw0hxpjabe7tg.jpg


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت به بچه هایش بدهد،

گوشت بدن خودش را می کند و می داد به جوجه هایش می خوردند.

زمستان تمام شد و کلاغ مُرد اما بچه هایش نجات پیدا کردند و گفتند:

اخـــی خوب شد مُرد راحت شدیم از این غذای تکراری . . .

این است واقعیت تلخ روزگار ما


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |


قلب می گوید دیر آمده ام


قلب مرا محکوم کرد که پشت در بمانم


قلب اما نمی دانست این دل شکسته ام


قلب دیگر از این بیشتر نمیشکند


نمی دانست که تا بی نهایت دلم


سیاه است


نمی دانست که با این زمزمه های تلخ


  دوست داشتنم کم نمیشود


  هنوز به اینگونه منتظر ماندن 


عادت نکرده ام


هنوز به سرمای حوالی قلبش


عادت  نکرده ام


اما خیالی نیست


من اینجا از تنهایی یخ میزنم


اما


 با تمام دل شکسته ام


قلبش را به آغوش میکشم


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 

کسی چــه میــداند امــروز چنــد بار فــرو ریختــمــ ..

 

 

 

 

از دیدنــ کسی کــه ،

تنهــا لبــاسش شبیــه به " تــو " بــود!

 


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |


يادمه يه خودكار سنگين داشتم  سر كلاس فيزيك بردمش دانشگاه منو مرضي دعوامون شد يه بحث كوچيك ديدم هر چي بهش ميگم بدتر ميكنهو ديدم خيلي خون سرده با اون خودكار زدم رو استخون دست سيروس اونم واسه اينكه حرص منو در بياره با سوزن اتود ميكرد تو تن بغل دستيم(حتي از آوردن اسم دوستم (بغل دستيم)بدم مياد)يه چشمك به مرضيه زدمو دهن اين2تا رو سرويس كرديم طوري شلوغ ميكرديم كه استاد فيزيك برگشت گفت اگه مشكلي هست بفرماييد بيرون از رو نرفتيم آخر ترم منو انداخت بيشور،از اون به بعد هر وقت سيروس اذيت ميكرد با خودكاره به حسابش ميرسيدم(الان كه فكر ميكنم چقدر شلوغ بودم اونوقتا،خدا كنه حلالم كنه)

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |


اين عكس ويروس(دست راستي،سبز و سفيد پوشيده)و علي(دست چپي كه قرمز مشكي پوشيده)از قصد گذاشتم تا اينا باشن از اين شكلكا در نيارناين عكس براي بهمن89 آمله،ويروس يه ويروسه بسيار خطرناكه كه هركي باهاش اشنا شده مبتلا به مرامو معرفتش شده،يه پسر فوق العاده شيطون و اما علي يه داداش20اخلاقش دخترونس هي بايد نازشو بكشي ولي آخر هرچي معرفته،يه سري حالم بد گرفته بود حالا بماند سر چي رفتم امام زاده از اونجا كه علي خيلي روم غيرت داشتا(شايد رو خواهر خودش اينجور نبود ولي تو شهر غريب مث داداش بود واسم)زنگ زد كه كجايي،منم گفتمو اومد داشتيم ميرفتيم منو برسونه خوابگاه كه يه دست گل خوشگل رو قبر ديديم(حوالي امام زاده نزديك خوابگامون قبرستون بود)علي گلو برداشت با هم قرار گذاشتيم كه به بروبچ بگيم 2تايي رفته بوديم سر قرار با فرزانه(فرزانه شخصي است خيالي)،كل راه بماند كه چقدر خنديديم منو رسوند خوابگاه خودش رفت خونه مجرديشون كه با ويروسو محمد و بلال گرفته بودن،چشت روز بد نبينه بهشئن گفته بود كه ما رفتيم سر قرار  بماند كه اونا دهن علي رو سرويس كردن ويروس به مرضي گفته بود اين تو خوابگاه منو آسفالتم كرده چه برسه به سرويس،هر سري علي منو ميديد اسم فرزانه رو ميبرديم كلي ميخنديديم كه ملتو گذاشتيم سركار خلاصه تا الان الانه فكر نكنم قضيه اصلي رو كسي بدونه

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |


این روزها با سنجاقک ، تنهایی هایم روزگار می گذرانم . 

از گل و لبخند خبری نیست اما من هستم و همچنان سعی می کنم که بنویسم ...

بنویسم تا شاید مرهمی باشد برای دلتنگی هایم ...

مجالی باشد که گهگاهی هر چند تلخ ، لبخندی بزنم ...

تمرینی باشد برای بودن .

خدا را چه دیده ای ...

شاید باز هم خواب
 گل رز سرخ را ببینم ...
 

و از ته دل بخندم .

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است ...

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

اگر خرافاتی نباشید، توصیه های خوب و قدرتمندی لابه لای این خط ها وجود دارد. این متن توسط مؤسسه ی آنتونی رابینز برای موفقیت شما فرستاده شده است و تا بحال 10 بار در سرتاسر جهان فرستاده شده است .  

1به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .

2) با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند .

3) همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید.

4) وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد .

5) وقتی می گویید :متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .

6) قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .

7) به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .

8) هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.

9) عمیقاً و با احساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .

10) در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .

11)مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .

12) آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .

13) وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید :چرا می خواهی این را بدانی؟

14) به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند .

15) وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید :عافیت باشد .

16) وقتی چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .

17) این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.

18) اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند .

19) وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .

20) وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود .

21) زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

بعضی عشق ها مثله قصه نوحه

 


 

(طرف از ترس طوفان مياد سراغت)


 

 

بعضی عشق ها مثله قصه ی ابراهيمه

 

 

 

(بايد همه چيزتو براش قربانی کنی)
 


بعضی عشق ها مثله قصه مسيحه
 
 
(آخرش به صليب کشیده میشی)

 

 


اما بيشتر عشق ها مثله قضيه موسي است
 


(يه کم که دور ميشی يه گوساله جاتو ميگيره)
 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

دلمان خوش است که می نویسیم

 


و دیگران می خوانند

 


و عده ای می گویند

 


آه چه زیبا و بعضی اشک می ریزند

 


و بعضی ها می خندند

 


دلمان خوش است

 

به دروغ هایی که از راست بودن قشنگ ترند

 

با شاخه گلی دل می بندیم
 

و با جمله ای دل می کنیم
 

دلمان خوش می شود
 

به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی
 

و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود
 

چقدر راحت لگد می زنیم
 

و چه ساده می شکنیم
 
 
همه چیز را . . .


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

آدمهاي قوي هميشه همه چي

 


تو زندگيشون آرومه و مرتب ...

 


حتي وقتي تو چشاشون پر اشكه

 


هنوز مي تونن لبخندو رو لباشون نگه دارن


و با خنده بگن : " من خوبم " ... !

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

خدایــــــــــا دلم مرهمی می خواهد از جنس ِ خـــــــــــــــودت ...

نزدیــــــــــــــک

 

 

 

 

 

بی خطــــــــر


 

 

 

 

 

بخشنــــــــــده ...
 
بی منّــــــــــت ....

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

پاییز را

 


بدون چتر دوست دارم

 

 

 


وقتی بی هنگام روی لبانم چکه چکه می باری...

 

 


 

 

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 

 

به سلامتی اونايی که

 

 

 

 

 

 

 

 


براشون مهم نيست عشقشون زیبا و پولدار باشه

 

 

 

 

 


فقط می خوان کسي کنارشون باشه


که بشه باهاش زیبا ترين دنيا رو ساخت.....!

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

                              جلل خالق                             


گروه اینترنتی میشی گروپــــ

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

مجبوره اسم بچه هاشو یه جوری حفظ کنه دیگه  


گروه اینترنتی میشی گروپــــ

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 

 

با مردی باش كه رژ لبت رو خراب کنه نه ریملتو.


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

بر نگرد..
خاطراتت را سوزانده ام..
دیگر اثری از تو در دلم نمیبینم..
جوابت " نه" است!!
برو...خوش باش با همان دلایلی كه روزی به خاطرشان از كنارم رفتی...
برنگرد تمام شده ای برایم...

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

سلام امروز رفتم دستور توقيف فيزيكي ماشين م رو دادم واسه مهريم،داشتم فكر ميكردم موقع كه من رفتم باهاش آشتي كرديمو رفتيم سرخونه زندگيمون، وقت نداريت بود به خودم افتخار ميكنم كه طاقت اوردم  باهات سر كردم  درسته غرغر ميكردم ولي غرغر الكي نبود ميرفتي كار ميكرديو پولش هيچي به هيچي مگه ميشد دليل نغ زدنام همين بود ولي تو لياقت منو نداشتي واقعا نداشتي اگه داشتي با دخترا نميپريد،اگه داشتي،واقعا واست ارزش داشتم،اين آخريا تو خونت همش گريه ميكردم فوق العاده بهم ريخته بودم احساس پوچي ميكردم آخه 3ساله باهميم ولي من تو اين3سال اصلا زندگي نميكردم مث يه مرده متحرك عاشق بودم،3سال از بهترين روزامو گرفتي محمود اذت نميگذرم براي خرجي ندادنات يادش ميفتم دوست دارم بميرم ميرفتم دانشگاه ازشدت گشنگي از حال ميرفتم كه يه موقع پول اظافي اذت نگيرم اذيت بشي ولي الان كه نگاه ميكنم داشتي و ندادي  تو دانشگاه از حال ميرفتم ميبردنم درمانگاه سر كوچه دانشگاه قسم شون ميدادم بهت زنگ نزنن واي چه روزاي خفت باري من تو زندگيم يه بار دست جلو بابام دراز نكردم كه بگم پول بده هميشه حسابمو كيفم پر بود  ولي شب رفتن به دانشگاه بايد به زبون مياوردم كه آقاي محمود حاج سليمي پول داري به من بدي يه چند باري كه پول نذاشتي يا به گفته خودت فراموش كردي نرفتم دانشگاه سر اين موضوع چقدر از استادا التماس ميكردم حذفم نكنن،يه بارم يكي از استادا(تنها استادي كه دليل نيومدنم رو بهش گفته بودم چون ميخواست حذفم كنه) 20تومن داد گفت نگه دار سري بعد خواستي بياي سر كلاسم بهونه پولو نياري محمود مردم(البته نگرفتم)واي اون روز اعتراف ميكنم چند بار از وسط خيابون راه رفتم تا يه ماشين بيادو لحم كنه آخه خورد شده بودم بخاطر كسي كه دوسش داشتم ولي تو ارزششو نداشتي،سر كلاساي استاد فرجي رو هم نميرفتم چون پول نداشتم بهش بدم پول شهريه كلاسا رو،تو اين 3سال تو يه جفت كفش اونم چون كفشام واقعا فجيع بودن واسم خريدي،2تا مانتو به سليقه خودت اون پلنگي واون آجريه رو ميگما،2تا لاك اينارم دم آخري خريدي كه عذاب وجدان نداشته باشي بي وجدان،من دختر بابام بچه دهات نبودم كه داشتي عذابم ميدادي خير سرم بچه شمال تهرانم،ولي اعتراف ميكنم وقتي اومدي خواستگاريم چشم و دلم بسته بود من نميدونم چجوري آخه چجوري تو بچه جنوب شهري اونم نه واسه تهران واسه داهاتاي شاهرودو قبول كردم،كاش اون موقع كه بابات روش نميشد بياد خونمون چون ميگفت به شما نميخوريم ما بالا شما پايين كمي رو حرفش وايساده بود،يادم مياد ميگفتي وقتي اومدين خونمون كلي خجالت كشيدين رفتين مامانتو مجبور كردين مبل بخره واي خدا يعني من اين همه فاصله رو نديدم شايد چون بابابزرگت(بابا عليت)دعا نويس بوده ياد گرفته بودي چشم ودهن منو خوانوادمو بستين،آخه شما خانوادگي خيلي تو اين خطاييد،لعنت به دل سياه شيطون از وقتي باهات آشنا شدم شايد به زوز چند ركعتي نماز به اين تن خسته زده باشم،واي واسه امروز بسه كمي خالي شدم

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

اگردو نفر لـب پرتــــــگاه باشن کـــدومو نجات میدی؟؟؟؟

 

اونی که دوسـتش داری؟؟؟یا اونی که دوسـتت داره؟؟؟

 

http://www.aftablog.com/uploads/s/sib-e-khoshboo/36305.jpg


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |



آنه !

تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت

وقتی روشنی چشمهایت

در پشت پرده های مه آلود اندوه ، پنهان بود...

با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات

از تنهایی معصومانه دستهایت

آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت

و در گیر و دار ملال آور دوران زنگی ات

حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود..!!؟

آنه !

اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری

در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی

و اینک آنه !

شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ، در انتظار تو...


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

خسته شدم از بس ادای کوه بودنو در آوردم می خوام خودم باشم

میخوام بریزم پایین...

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

ديروز داشتم از كارگاه استاد ميومدم يعني استاد تا سر هفت حوض منو رسوند چون شب شده بود ساعت حوالي 7.30بود پياده شدم تا پيش بابام پياده رفتم يه دفعه يكي صدام كرد برنگشتم،يعني نفهميدم با منه،اومد جلوم وايساد احوال پرسي،منم زدم تو برجكش گفتم بچه برو دنبال تيله بازيت،خنديد گفت بيا با هم بريم قبلش بريم كافي شاپ،كپ كردم گفت منظور بدي نداشتم بخدا،گفتم برو پسر برو مامانت نگرانت ميشه،با خنده گفت من ميشناسمتت بخدا خونتون.....محل كار بابات.....فهميدم بله خيلي وقته زير ذره بينم ،گفت ديدمت محل پسرا نميدي و خيلي سر سنگيني،از همينت خوشم مياد،گفتم حرفات تموم شد ميتوني بري،گفت از همين سر سختيات خوشم مياد ديگه،واسم سوال شد اين آمار دقيق منو از كجا داره،گفتم بپرسم،اون حتي شماره گوشي منو داشت،گفت كل هفت حوض آشنا دارم يادته رفتي سيم كارت ايرانسلتو فعال كني شماره قبليتم دادي من رفتم با كلي التماس از دوستم شمارتو گرفتمو.....خدايي ناراحت شدم از حرفاش بد خورد تو برجكم دلم ميخواست گريه كنم،قيافمو ديد شمارشو دادوبا خنده گفت دنيا خانم از عيد پي كارتم ،بهت شماره بدم نيتم خيره،منو با اين هرزه تو خيابون اشتباه نگير،تو ارزشت بيشتر از اين كه يه علاف  كه بياد بهت شماره بده،با خنده موزيانه گفت اصلا كسي جرات نداره بياد بهت شماره بده،بعد گفت اگه دوست داشتي....خداحافظي كردو رفت،(آخه هم كپ كرده بودم هم نزديك بود گريم بگيره)منم موندم با يه عالمه سوال البته تا محل كار بابام باپرشياي سفيدش قدم به قدم باهام اومد البته من چسبيده به ديوار راه ميرفتم اون چسبيده به جدول خيابون

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !

نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . . دست ِ قاضـــــــــی داد !

نباید بی تفاوت !

چتر ماتـــــــــــــــــم را . . . به دست ِ خیــــــــــــــــس ِ باران داد !

کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند !

نباید در حصار ِ میـــــــــــــله ها . . . با دانه ای گنــــــدم . . . به او

تعلیم ِ مانـــــــــــدن داد !

عاشقانه های جدید و رمانتیک

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

يك روز

يك شب

يك روز

يك شب

يك روز...

تا چند بايد بشمرم؟؟؟

تا تمام شود اين شب ها و روزها....

خيلي مانده خدا؟

خدا جون خيلي خستمامنو ببر...

عاشقانه های جدید و رمانتیک

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

راننده تاکسی اسکناس رو گرفت و پرسید: ۱نفری؟ مکث کردمو گفتم خیلی وقته

عاشقانه های جدید و رمانتیک (1)

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

هرگز ب گذشته برنگرد
اگر سیندرلا برای برداشتن کفشش برمیگشت
هیچ وقت ی پرنسس نمیشد!!

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |


گروه اینترنتی ایران سان


وقتی‌ کسی‌ رو پیدا کردی ؛
که کنارش بدون هیچ دلیلی ،
فقط به خاطر اینکه کنارشی ! خوشحالی‌ ....
دیگه به درک که بقیه چی‌ میگن !
کنارش باش و از کنار هم بودن لذت ببر ... /.

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |